English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1522 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
repeat U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
rainsquall U باد و باران باران شدید
rainstorms U باد و باران باران شدید
rainstorm U باد و باران باران شدید
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
adds U اضافه کنید زیاد کنید
adding U اضافه کنید زیاد کنید
add U اضافه کنید زیاد کنید
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
he may come late U شایددیر بیاید
pay a way the sheet U کاغذ را بدهید بیاید
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
he may come late U ممکن است دیر بیاید
i sat down to recover U نشستم زمین که حالم جا بیاید
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
drown one's sorrows <idiom> U مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
let us be brief U مختصر کنیم
briefly speaking U مختصر کنیم
let us play U بازی کنیم
let us say U فرض کنیم
let us be brief U کوتاه کنیم
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
in one's element <idiom> U شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
let ab be equal to cd U فرض کنیم ab با cd برابرباشد
We move out on the 1st. U ما یکم بارکشی می کنیم.
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
lich gate U سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
We live in the Machine Age . U ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
peach and straddle U بالا می کشیم وخرابش می کنیم
let us make a p for home U کوشش کنیم زودبخانه برسیم
I want to swim ,are you on ? U اهلش هستی شنا کنیم ؟
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
We've given notice that we're moving out of the apartment. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Could you put us up for the night ? U ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
it can be altered at pleasure U هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
i had best to leaveit U بهترین کاران است که ان راول کنیم
Let's drop the subject. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
starting with the issue of July 1 U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
He's always moaning that we use too much electricity. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Let's play for keeps. U بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
we underwrite the company U ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
fine rain U باران
rainy U پر باران
hydrometeor U باران
rainless U بی باران
rain U باران
drizzle U نم نم باران
rainwater U اب باران
drizzles U نم نم باران
pluvial U باران زا
pluvian U باران زا
pluvine U باران زا
rain proof U ضد باران
drizzled U نم نم باران
drizzling U نم نم باران
rain water آب باران
rains U باران
raining U باران
rained U باران
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
pluvimeter U باران سنج
rainmaker U باران ساز
hyetometer U باران سنج
storm water overflow U سرریز اب باران
rainfall recorder U باران نگار
rain shower باران شدید
rainmaking U ایجاد باران
rain check U بلیط باران
sand blast U شن باران کردن
raintight U باران ناپذیر
rain ga U باران سنج
rainproof U عایق باران
to send down rain U باران فرستادن
hydrometer U باران سنج
mizzle U باران ریز
rainfall index U نمایه باران
udometer U باران سنج
plenty of rain U باران فراوان
petrel U مرغ باران
pash U باران شدید
orographic rain U باران کوهزاد
ombrometer U باران سنج
much rain U باران زیاد
much rain U باران بسیار
ombrology U مبحث باران
plenty of rain U باران کافی
pluvial dendation U باران ستردگی
pluviometer U باران سنج
rainfall gauge U باران سنج
rainfall area U پهنه باران
killdeer U مرغ باران
rain laden U باران ساز
rain gage U باران سنج
pride of the morning U مه یا باران بامداد
pluviosity U باران خیزی
pluviometry U باران سنجی
rain gauge U باران سنج
sprinkle U پوش باران
sleeting U برف و باران
sleets U برف و باران
drizzles U نرمه باران
drizzled U نرمه باران
showers U درشت باران
sleeted U برف و باران
showering U درشت باران
showered U درشت باران
shower U درشت باران
drizzle U نرمه باران
blood rain U باران سرخ
sleet U برف و باران
acid rain U باران اسیدی
sprinkled U پوش باران
sprinkles U پوش باران
bombarding U گلوله باران
bombards U گلوله باران
rainstorm U طوفان باران
rainstorms U طوفان باران
bombardment U گلوله باران
drizzling U نرمه باران
bombardments U گلوله باران
raindrop U قطره باران
raindrops U قطره باران
bombard U گلوله باران
plover U مرغ باران
plovers U مرغ باران
dotterel U مرغ باران
golden rain آتش باران
fall out U باران رادیواکتیو
fine rain U باران ریز
bombarded U گلوله باران
catchment U باران گیر
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
cyclonic rain U باران چرخهای
slugs U گلوله باران کردن
standard rain gage باران سنج معمولی
rain gauge station U ایستگاه باران سنجی
raindrop impressions U اثرهای چکه باران
slugged U گلوله باران کردن
rain prints U اثرهای چکه باران
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
slug U گلوله باران کردن
shoots U تیر باران کردن
raindrop imprints U اثرهای چکه باران
pitter-patter U چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter U چک چک باران و غیره ضربان
intermittent rain بارش متناوب باران
rainsquall U باران توام باتوفان
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
rainproof U مانع نفوذ باران
shell off U گلوله باران کردن
totalizer U باران سنج دخیرهای
too much rain باران بیش از اندازه
weatherbeaten U باد و باران دیده
stager U گرگ باران دیده
missile U موشک باران کردن
missiles U موشک باران کردن
continuous rain بارش باران دائمی
pluviograph U باران سنج خودکار
rainstorms U باران بوام باتوفان
isohyetal map U نقشه خطوط هم باران
It was raining fast. U باران تندی می آمد
It was raining hard. U باران سختی می با رید
rainfall U ریزش باران بارنغگی
monsoon U باد و باران موسمی
monsoons U باد و باران موسمی
typhoon U توفان همراه با باران
cannonade U گلوله باران کردن
isoheyt U خط شاخص نقاط هم باران
Recent search history Forum search
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
2مهرآسا
1ICR
1معنی لغوی کیسینگ در رشته مهندسی آب چیست؟
1The more you care
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1How to work out when you totally don't want to?
1چطوری میتونیم از استخر و باشگاه ورزشی اینجا استفاده کنیم
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1What is the meaning of shahneh (شحنه یا داروغه) in farsi ?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com